پیام تسلیت، زیباترین اشعار در رثای شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۹۶۹۵۲
فراروـ حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر بزرگوار پیغمبر اسلام و همسر امیرالمومنین، حضرت علی (ع) هستند که یازده امام شیعیان از دامان پاک ایشان قدم در عالم گذاشتند. حضرت زهرا در سن هجده سالگی و در بهار جوانی به دست نانجیبان و ناجوانمردان مدینه به شهادت رسیدند. در مورد سالروز شهادت حضرت زهرا (س) دو روایت وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در روضهایم و روضه رضوان گدای ماست
اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست
این اشکها همیشه گره باز میکنند
گریه برای فاطمه مشکلگشای ماست
ما عهد بستهایم بمیریم در غمش
مردن برای روضه مادر بنای ماست
شهادت بانوی بزرگوار اسلام، بر همه شیعیان تسلیت باد
***
این قدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان
پیرم مکن ز بار غمتای جوان، بمان
مهمان نُه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی باغمان، بمان
ای دلشکسته! آه تو ما را شکسته است
ای پرشکسته! پر مکش از آشیان، بمان
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، تسیلت باد
***
میشویمت که آب شوم در عزای تو
یا خویش را به خاک سپارم برای تو
قسمت نبود نیت گهواره ساختن
تابوت شد تمامی چوبش برای تو...
***
خدا کند که کسی بیهوا زمین نخورد
به ضرب پا وسط شعلهها زمین نخورد
هزار مرد بیفتد به پیش چشم همه
ولی زنی وسط کوچهها زمین نخورد
به اشک چشم حسینش خدا کند دیگر
که مادری جلوی بچهها زمین نخورد...
ایام فاطمیه بر شما تسلیت باد...
***
تو رو به قبله نبودی که قبله رو به تو بود
نماز خواندن تو سمت و سو نیاز نداشت
مراد شستن دست علی ز دنیا بود
وگرنه پیکر تو شست و شو نیاز نداشت
***
عادت به روضه کرده دلم روضهخوان کجاست؟
صاحب عزای فاطمه آن بینشان کجاست؟
قربان اشک روز و شب چشم خستهات
مولا! فدای مادر پهلو شکستهات
***
امشبی را تو خودت در حرمت روضه بخوان
شب جمعه است، ولی مادر تو نیست، حسین!
***
نکند اشک علی جان تو هق هق بشود
خانه را گریه مردانه بهم میریزید
شهادت فاطمه زهرا بر عاشقانش تسلیت باد...
***
گویی آن شب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه
***
از درد شانه، شانه نشد موی زینب
بازو به ناتوانی من گریه میکند
***
امشب میان روضه زهرا بگو حسن
مادر خودش ز کار تو خرسند میشود
***
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود و حیدر داشت میسوخت
شهادت حضرت فاطمه (س) بر شیعیان تسلیت باد
***
مادرم در وسط کوچه نمیدید مرا
پیش او بودم و میگفت کجایی حسنم!
دیشب حسن دست به مویم کشید و گفت:
زینب بخواب! مادرمان خوب میشود...
***
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
شهادت بانور بزرگوار اسلام بر شیعیان عالم تسلیت باد...
***
سرمایه محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمیدهم
***
تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد
آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد
***
عمریست رهین منت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم
مردیم اگر به قبر ما بنویسید
ما پیرغلام حضرت زهرائیم
***
بی تو با شمع علی تا به سحر میسوزد
شمع میمیرد و او بار دگر میسوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در میسوزد
***
ای تاج سر عالم و آدم زهرا!
از کودکیم دل به تو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر
جان حسنت برس به دادم زهرا!
***
آنان که غمار عشق را میبازند
در سینه بنای حسرتی میسازند
بنگر به قداست و صفای گل سرخ
سادات جهان به فاطمه مینازند
شهادت بانوی دو عالم بر شما تسلیت باد...
***
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچهها بر فاطمه
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
***
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
***
میروی، اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا! لحظههای زندگانی خوب بود
ای تمام ماهها، خورشیدها در خانهات
خانهام با بودن تو کهکشانی خوب بود
***
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ
در دفتر عالم زِخط خون بنگارید
ستمدیدهتر از فاطمه ستمدیده نداریم
شهادت حضرت مادر تسلیت باد
***
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهـم به خــاک تیـره غربت نهـــان شده
بانوی بینشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
***
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم
شهادت مادر بزرگوار شیعیان بر دوستداران اهل بیت تسلیت باد...
***
دیگر آن خنده زیبا به لب مولا نیست
همه هستند، ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو عـلـی تنها نیست
***
دلم را با غم مادر نوشتن
غبار چادر خاکی نوشتن
خدا بر بیرق عشاق زهرا
نوشت این طایفه شاه بهشتند
شهادت بانوی دوعالم، حضرت زهرا
(س) بر دوستداران حضرتش تسلیت باد
منبع: فرارو
کلیدواژه: پیام تسلیت شهادت حضرت فاطمه پیام تسلیت شهادت شهادت حضرت فاطمه پیام تسلیت پیام حضرت فاطمه قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل شهادت حضرت فاطمه حضرت فاطمه زهرا حضرت زهرا تسلیت باد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۹۶۹۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلیهایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدتهای خود را در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه میآید ماحصل همکلامی ما با محترمالسادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.
بیقرار رفتن بود
سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم میکرد. خدمت سربازیاش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش میگوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک میکرد. همیشه نماز را اول وقت میخواند و من بلافاصله پشت سرش میایستادم. نمازهای جماعتمان را هیچگاه از یاد نمیبرم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی میکردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار میداد. جمعیت به پادگان نزدیک میشد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضیها میگفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما میکشاند.» چند روز بعد پادگانهای ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوبارهای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.
خبر تولد فاطمه
خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش میگفتند: یکی از بچهها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی میخواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی میگذاشت. بعضیها از دور میگفتند:مبارکه! عدهای هم میپرسیدند:اسم دخترت را چی میگذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!
فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچهها میخواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات میمانم.
شهادت در بیت المقدس
همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپارهای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای نالهای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. میدانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی میخواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه میگوید وقتی به شهادت رسید کوچکترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهرهاش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.
بدرقه با دعای خیر
قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالیکه سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه میخواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمیبینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!
فاطمه و شهادت پدر
خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه میکرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.
از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامهای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایتمدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیههایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی